در این وب انواع پست های نمادهای ماسونری گذاشته ایم اما زیاد درباره تاثیر و کاربرد این گروه در طول تاریخ و مخصوصا در ایران حرفی زده نشده که این پست اختصاصا به این موضوع میپردازد ( البته به بخشی از آن)…در ۲۸ آذر ۱۳۶۹ / دسامبر ۱۹۹۰ مطبوعات ایران گزارشی به نقل از خبرگزاری یوگسلاوی [سابق] منتشر کردند. در این گزارش آمده بود که فراماسونهای ایرانی در تلاشاند تا ایدئولوژی خویش [یعنی فراماسونری] را به عنوان محور مبارزات اپوزیسیون خارج از کشور قرار دهند…به ادامه مطلب بروید…
صحت گزارش، مورد تردید بود و نیز توانایی اپوزیسیون در اتحاد و پیوند گروههای متفرق مخالف جمهوری اسلامی به چالش کشیده شد. ۲ با این همه، این امر کاملاً آشکار بود که تمامی فعالیتهای منسجم فراماسونری در داخل ایران به پایان رسیده و تنها در امریکا و اروپا (میزبانان مهاجران سیاسی) برای آنان شانس بقا و ادامه حیات وجود داشت…این تغییر مکان به خارج از ایران، نشانه بازگشت فراماسونری ایران به خاستگاه اولیه خود (اروپا و آمریکا) بود. از اوایل قرن نوزدهم که اولین آشنایی ایرانیان با فراماسونری به وقوع پیوست تا سال ۱۹۰۸ م (سال به بار نشستن مشروطیت) بیشتر فعالیتهای ماسونی ایرانیان در خارج از ایران انجام میشد. ۳ اگر چه تأسیس «فراموشخانه» به سال ۱۸۵۸ م. یک استثنا محسوب میشود. مؤسس فراموشخانه، میرزا ملکمخان چندین سال به عضویت لژ «دوستی صمیمی»۴ پاریس درآمده بود و تأسیس فراموشخانه نیز ابتکاری کاملاً شخصی بود، زیرا از طرف لژ شرق اعظم فرانسه۵ نیز به رسمیت شناخته نشد. ۶
به دلایل متعدد و شواهد مشخص، بیشتر ایرانیان معروف و صاحب نام در شهرهای لندن و پاریس به فعالیتهای ماسونی روی میآوردند و عموماً از طرف دولتهای میزبان، حمایت و پشتیبانی میشدند. با وجود این امر، شواهدی هم از علاقهمندی دیپلماتهای ایرانی به فعالیتهای ماسونی در شهر استانبول نیز وجود دارد که ما درصدد بررسی این مورد هستیم…برپایه گزارش لژهای فراماسونری، این گونه لژها از اوایل سال ۱۷۶۸ م. در استانبول فعالیت خود را آغاز کرده، اما در اواسط قرن نوزدهم میلادی بود که لژها نقش مهمی در حیات سیاسی امپراتوری عثمانی بازی کردند. ۷ اعضای لژها در شروع کار، به تجار اروپایی و نیز اقلیتهای غیر مسلمان امپراتوری عثمانی محدود میشد، اما پس از چندی شخصیتهای بلندپایه عثمانی نیز جذب این لژها شدند. عضویت این مقامات، اهمیت سیاسی ـ عقیدتی فراوانی داشت، زیرا عضویت آنها، دقیقاً در راستای سیاست هماهنگ قدرتهای اروپایی بود که در امپراتوری اصرار بر رفرم داشتند. گسترش لژهای فراماسونی از نظر تشکیلاتی و تعداد اعضای آن با هماهنگی لژهای اعظم پایتختهای اروپایی در ارتباط نزدیک با استانبول صورت میگرفت.
شواهد متقنی درباره وابستگی چندین لژ استانبول به لژ شرق اعظم فرانسه وجود دارد. اولین آنها لژ ستاره بسفر۸ بود که عملاً در ۲۶ آوریل ۱۸۵۸ گشایش یافت و بیشتر اعضای آن، فرانسوی بودند، اما طی چندین سال، شمار کمی از ترکان نیز مانند یونانیها، یهودیها و ارمنیها به عضویت آن درآمدند. ۹…در همان سال شروع فعالیتِ لژ ستاره بسفر، میرزا حسینخان سپهسالار، سفیر ایران در «باب عالی»، مأموریت دوازده ساله خویش را آغاز کرده بود. وی در مدت سفارت خود ارتباطهائی با شبکههای فراماسونری استانبول داشت. هر چند که این رابطه را نمیتوان با مدارک و شواهد مشخص اثبات کرد. به گفته رایین، میرزا حسینخان عضو لژ شرق اعظم فرانسه و نیز عضو لژ شماره ۱۷۵ انگلیسیها بود. ۱۰ این اظهارات نه تنها بدون سند و مدرکاند، بلکه تاحدودی نیز مبهماند، زیرا زمان و مکان این عضویت، مشخص نشده است. رایین مجدداً ادعا میکند که میرزا حسینخان از اعضای فراموشخانه ملکمخان بود. این ادعا نیز تا حدودی مشکوک و مورد تردید است، زیرا بنا بر واقعیات، میرزا حسینخان هنگام اقامت خود در استانبول مدت کوتاهی در سازمانهای شبه فراماسونری استانبول حضور داشت. ۱۱
با این اوصاف، این امکان وجود دارد که میرزا حسینخان واقعاً یک فراماسون باشد. وی در دوره جوانی در پاریس تحصیل کرد و اگر به عضویت لژ شرق اعظم درآمده باشد، این اقدام دقیقاً با علایق و تمایلات اولین ایرانیان مسافر اروپا مطابقت دارد و شاید هم در دوره سفارت خود در بمبئی و تفلیس به این گونه فعالیت ها دست زده است. واقعیت قابل قبول این است که رهبران تنظیمات عثمانی که میرزا حسینخان با آنان مراوده داشت فراماسون بودند، افرادی مانند محمدامین علیپاشا (وزیر امور خارجه عثمانی)، کیچیکی زاده، مهمت فؤاد پاشا (صدر اعظم آتی عثمانی) و شاهزاده مصری مصطفی فضلی پاشا که همگی مقام و منصب دولتی داشتند. فعالیت ماسونی علیپاشا مشخص نیست، اما نام فؤاد پاشا به عنوان عضو لژ ستاره بسفر ثبت شده است. ۱۲ و مصطفی فضلی نیز در لژ اتحاد شرق، ۱۳ وابسته به لژ شرق اعظم فرانسه که در سال ۱۸۶۳ م . تأسیس شده بود، عضویت داشت. ۱۴ میرزا حسینخان با حرارت و اشتیاق فراوان،اصلاحات و اقدامات حکومتی تحت نظر علیپاشا و فؤاد پاشا را به تهران گزارش داد و از نامه سرگشاده مصطفی فضلی پاشا به سلطان عبدالعزیز مبنی بر برقراری حکومت مشروطه، تعریف و تمجید کرد.۱۵ با در نظر داشتن ستایش میرزاحسینخان از دیدگاه و نگرش اصلاحی مقامات عثمانی، این واقعیت، قابل قبول مینمایاند که وی نیز همراه این مقامات در فعالیتهای فراماسونی شرکت داشت. ۱۶
گفته میشود با پیوستن رضاقلیخان ـ درویش ایرانی که معمولاً با عنوان حاج میرزاصفا شناخته میشود ـ به میرزا حسینخان و علیپاشا، روابط این دو مستحکمتر شد. ۱۷ میرزاصفا در سال ۱۷۹۷ م. در سوادکوه به دنیا آمد. وی برای تحصیل فقه به عتبات عالیات مسافرت کرد. در کربلا با حسینعلی شاه، شیخ نعمتاللهی مقیم کربلا (م ۱۸۱۸ م) آشنا شد. این ارتباط برای یک طلبه علوم دینی غیرمعمول بود. حاجمیرزا صفا بعد از مرگ حسینعلیشاه به مناطق مختلف جهان عرب مسافرت کرد و ظاهراً هزاران سنی را در شهرهای قاهره، دمشق و حجاز جذب مذهب تشیع کرد. باید در نظر داشت که در دوره قاجاریه، این گونه ادعاها دائماً از سوی عالمان مذهبی ایران و نیز درویشان ایرانی که مدت طولانی در مناطق عرب زبان اقامت داشتند، مطرح میشد که اثبات آن غیرممکن بوده و معمولاً با شک و تردید به آنها نگریسته میشود.
البته مشخص نیست که حاجمیرزا صفا چندین سال پیش از میرزا حسینخان در استانبول حضور داشته است. نیز گفته میشود حاجمیرزا در استانبول تعدادی از شخصیتهای معروف عثمانی، مانند علیپاشا، مصطفی رشیدپاشا، رضاپاشا، وزیر دربار سلطان عبدالحمید را به مذهب تشیع درآورده است. این ادعاها بسیار بعید به نظر میرسد. ۱۸
بنابر آخرین یافتهها هیچگونه نشانهای از نام حاجمیرزا صفا در منابع دوره تنظیمات وجود ندارد و حتی این فرض که واقعاً وی با شخصیتهای عثمانی آشنایی داشته است نیز مورد تردید است. البته نکتهای را که میتوان پذیرفت این است که شاید وی آنان را متقاعد کرده است که نگاه خوشبینانهتری به شیعیان داشته باشند، زیرا مقامات دوره تنظیمات در مقایسه با نسلهای قبلی حاکمان امپراتوری عثمانی، سختگیری مذهبی کمتری اعمال میکردند و از این تفکر لاینفک ایدئولوژیک سنتی دولت مردان قدیمی عثمانی در رویارویی با شیعیان، فارغ بودند. حاجمیرزا صفا به عنوان مشاور غیررسمی سفارت ایران در امور مذهبی، عمل میکرد و در کمک به میرزا حسینخان در رفع ممنوعیت برگزاری مراسم عاشورا در شهر استانبول مؤثر بود.۱۹
برای دیدن عکس ها در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید
رایین در اینباره عنوان میکند که حاجمیرزا صفا نه تنها مبلغ مذهبی پرشوری بود، بلکه در هستههای فراماسونی استانبول شهرت و آوازه فراوانی داشت، زیرا وفاداری معنوی فراماسونی، عامل مهمی برای ارتباط و جذب عثمانیان به وی بود. ۲۰ مأخذ مورد استناد اسماعیل رایین در این مورد، کتاب ترکان فراماسون۲۱ نوشته مهمت بیپاشا است. براساس آخرین اطلاعات هیچاثری از این کتاب در دست نیست و رایین مکان و زمان انتشار کتاب را نیز ذکر نکرده است. نکته دیگر،ترکیب دو لقب (بی) و (پاشا) در اسامی عثمانی قطعاً غیر ممکن است،حتی با در نظر گرفتن وجود این کتاب، طبق گفته رایین، حاجمیرزاصفا جاسوس انگلیسیها بود که در محافل فراماسونی علیه طبقه حاکم عثمانی فعالیت میکرد. این ادعا نیز به دلایل متعددی مورد تردید است…با این حال، احتمال ارتباط حاجمیرزا صفا با محافل فراماسونی را نباید به طول کلی نادیده انگاشت. مسافرت و اقامت طولانی وی در پاریس، این احتمال را در ذهن متبادر میکند که چند نفر از کارمندان سفارت ایرانی که خود، فراماسون بودند وی را نیز همچون سایر مسافران معروف ایرانی، وارد لژهای فراماسونی کرده باشند. علاوه بر این، تلفیق وفاداری صوفیانه و فراماسونی در استانبول امری ناشناخته نبود، زیرا فرقه بکتاشیه روابط صمیمی با فراماسونها داشتند. ۲۲ مثلاً عطاءالله (پوستنشین مولوی خانه گالاتا) در دهه آخر سال ۱۸۸۰ م به عضویت لژهای فراماسونی پیوست. ۲۳ موسی کاظم افندی نقشبندی هم که چندی شیخالاسلام بود، فراماسون بود. ۲۴… وفاداری ماسونی میرزا ملکمخان، همکار میرزا حسینخان در سالهای اقامت استانبول، بسیار آشکار و پراهمیت است. ملکمخان در ۱۰ دسامبر ۱۸۵۷ به همراه شش تن دیگر به عضویت لژ دوستی صمیمی پاریس درآمد. این شش نفر جزء هیئت میرزا فرخخان غفاری بودند که در سایه حمایت فرانسویها برای مذاکره با انگلیس درباره پیامدهای جنگ کوتاه مدت ایران و انگلیس در سال ۱۸۵۶ م. مأموریت داشتند. ۲۵ ملکمخان به سال ۱۸۶۱ م. بعد از ممنوعیت فعالیت فراموشخانه، از ایران خارج شد. وی در راه استانبول به بغداد رفت و مدتی در آن شهر بود. در استانبول نظر میرزا حسینخان را به خود جلب کرد و وی توانست مقام کنسول سفارت ایران را برای ملکمخان به دست آورد…ملکمخان مقام خویش را با وقفه کوتاهی در سال ۱۸۶۸ م تا زمان بازگشت میرزا حسینخان به تهران در سال ۱۸۷۱ م. حفظ کرد. بعد از بازگشت ملکمخان به تهران بود که این دو، دوباره همکاری خود را درباره موضوعات و علایق مشترک، از سر گرفتند. ۲۶ …هیچ سند مسلم کافی مبنی بر مشارکت ملکمخان در طول اقامت نه ساله وی در لژهای فراماسونی استانبول وجود ندارد، اما میتوان این گونه فرض کرد که وی به عنوان فردی مؤثر در فعالیت های فراماسونی به شمار میآمد، زیرا مانند حسینخان بیشتر دوستان و نزدیکان وی در حکومت عثمانی فراماسون بودند. ظاهراً علیپاشا مخالف سرسخت ملکم خان بود. ۲۷ اما روابط ملکمخان با فؤاد پاشا در سطح خوبی قرار داشت، زیرا بعدها در زمان بروز گرفتاریهای فراوان برای ملکمخان در سفارت ایران، وی تابعیت عثمانی را برای ملکمخان فراهم آورد و حتی تلاش کرد تا ملکم خان را به عنوان مشاور وزارت امور خارجه عثمانی منصوب کند. ۲۸ ملکمخان با احمد وفیقشاه و منیف پاشا نیز ارتباط داشت. درباره وفیق پاشا گفته شده که در لژ شادی۲۹، از لژهای وابسته به لژ شرق اعظم فرانسه، عضویت داشت. ۳۰ و منیفپاشا نیز به عنوان پایه گذار انجمن علمی عثمانی، خود از اعضای لژ اتحاد شرق۳۱ بهشمار میرفت. ۳۲…ارتباط ملکم با این دو، تنها یک رابطه در قالب تعهد فراماسونی نبود، بلکه آنان درباره تغییر الفبا نیز اشتراک نظر داشتند و فعالیتهای فراماسونی آنان در استانبول و عدم رضایت آنان از الفبای عربی، نشانههایی از جدایی آنان از سنن قدیمی و سنتی بود. سخن آخر این که ملکم خان در سال ۱۸۷۳ هنگام عبور از استانبول به گونهای تملقآمیز از نشست لژ ترقی۳۳ تعریف و تمجید میکند.۳۴
فعالیتهای فراماسونی میرزا حسینخان و ارتباط وی با حلقههای فراماسونی در استانبول بهگونه چشمگیری براساس شواهد و قراین ]و نه براساس اسناد صریح روشن] بررسی شد. به عکس، حسن علیخان گروسی امیرنظام، جانشین میرزا حسینخان، آشکارا فراماسون بود. وی در ۲۸ فوریه ۱۸۶۰ به همراه چهار تن از دیپلماتهای ایرانی به عضویت لژ دوستی صمیمی درآمدند.۳۵ به نظر میرسد این لژ در جذب افراد سرشناس ایرانی تمایل فراوانی داشت. مدت اقامت امیرنظام در استانبول تنها دو سال بود. در این دو سال ما نشانهای از ارتباط وی با دیگر فراماسونهای شهر استانبول نداریم.
سفیر بعدی میرزامحسنخان معینالملک نیز مانند امیر نظام با فعالیتهای فراماسونی آشنا شد. معینالملک قبل از آن که در لندن به مقام دولتی منصوب شود، چندین سال در پاریس اقامت داشت. با در نظر گرفتن اسناد و مدارک در سالهای پایانی فعالیتهای ماسونی، این احتمال وجود دارد که وی در طول اقامت در پاریس و لندن فعالیتهای قابل ملاحظهای در حلقههای ماسونی داشت. بنابراین وی قبل از آن که در سال ۱۸۷۳ م وارد شهر استانبول شود به مدت یک دهه، تجربه فعالیت فراماسونی را کسب کرده بود. در طول مأموریت سیزده ساله میرزا محسنخان در استانبول، نریمانخان نیز به سفارت پیوست. وی در سال ۱۸۶۰ م در پاریس به عضویت لژهای فراماسونی درآمده بود. بنابراین، جای تعجب نیست که این دوره، اوج فعالیتهای شدید فراماسونی دیپلماتهای ایرانی در لژهای استانبول است.
میرزا محسنخان بلافاصله بعد از ورود به استانبول همکاری خود را با حلقههای فراماسونی آغاز کرد. براساس دو منبع ترکی، میرزا محسنخان در لژ شادی فعال بود، اما این امر بعید به نظر میرسید، زیرا این لژ دستکم در سال ۱۸۶۶ م تأسیس شده بود و تمام جلسات لژ نیز به زبان ارمنی برگزار میشد و اعضای آن نیز منحصراً ارمنیان بودند۳۶ و این لژ ترقی بود که میرزا محسنخان و دیگر اعضای سفارت ایران آن را برای فعالیتهای فراماسونی خویش انتخاب کردند.
در نتیجه حمایت لژ شرق اعظم فرانسه، لژ ترقی رسماً در تاریخ ۲۸ مارس ۱۸۶۸ آغاز به کار کرد. با وجود آن که لژ، این ادعا را داشت که در جهت پیوند و هماهنگی بین ملیتهای مختلف امپراتوری عثمانی فعالیت میکند، تنها پس از گذشت دو سال از آغاز فعالیت، نه تنها نام یونانی داشت، بلکه تمام اعضای آن یونانی بودند و زبان یونانی زبان رسمی جلسات لژ بود. در سال ۱۸۷۰م رهبری لژ مشخصاً به اسکالیری۳۷ اعطا شد. وی گروههای غیریونانی را وارد لژ نمود و برخلاف مواضع بعضی از اعضای لژ، زبان ترکی را به عنوان زبان رسمی جلسات، جایگزین زبان یونانی کرد. ۳۸
اسکالیری گرچه شهروند یونانی ساکن استانبول بود، اما در تاریخ فراماسونی استانبول نقش بسیار مهمی ایفا کرد. وی دلال کالاهایی، نظیر حبوبات و شراب بود و از روی تفنن به حرفه صرافی و خرید و فروش ابزار نقاشی نیز اشتغال داشت. این نشان میدهد که وی تمام تلاش خویش را در گسترش فعالیتهای فراماسونی و رسیدن به اهداف سیاسی به کار میبرده است. اما این سئوال وجود دارد که این اقدامات صرفاً ابتکار اسکالیری بوده است یا خیر؟ اسکالیری از زمان شروع فعالیت لژ ترقی به سال ۱۸۶۸ م با آن همکاری داشت. یک سال بعد در تاریخ ۱۸۶۹ م رسماً به لژ اتحاد شرق پیوست، اما در سال ۱۸۷۳ م از این لژ استعفا داد، زیرا در این سال بود که لژ اتحاد شرق تحتالشعاع برتری لژ ترقی و نیز به علت اختلاف رهبران آن، به سمت انحلال پیش میرفت.۳۹
اساساً اهمیت فعالیتهای لژ ترقی در این حقیقت نهفته است که این لژ توانست چند تن از اعضای هیئت حاکمه عثمانی، مانند شاهزاده مراد را به عضویت خود درآورد. شاهزاده مراد بعدها مدت کوتاهی به نام مراد پنجم به خلافت رسید. مطمئناً سلطان مراد، تنها فراماسونی بودکه عنوان خلیفه را نیز به دست آورده بود. وی در سال ۱۸۶۷ م به همراه سلطان عبدالعزیز به اروپا سفر کرد. در لندن با شاهزاده ولز که مانند مراد بعدها به تخت سلطنت جلوس کرد، درباره فراماسونی گفت و گو کرد. مراد قبلاً از افرادی مانند ضیاءپاشا و نامق کمال، مطالبی درباره فراماسونی آموخته بود و آن گونه که شواهد نشان میدهد وی به سخنان شاهزاده ولز با هدف پذیرش آنها گوش فرا میداده است. مدتی پس از بازگشت مراد به استانبول، وی از لژ شرق اعظم فرانسه نامهای حاوی تقاضای رسمی برای عضویت آن دریافت کرد. حامل نامه کسی جز اسکالیری نبود. ۴۰
مراسم عضویت مراد به طور مخفیانه در ۲۰ اکتبر ۱۸۷۲ در خانه لویی آمی بل۴۱ برگزار شد. لویی آمیبل، حقوقدان جوان فرانسوی بود که بیش از چهار سال ریاست لژ اتحاد شرق را به عهده داشت. ۴۲
به دنبال عضویت شاهزاده مراد، تعدادی از ایرانیان مانند میرزا محسنخان نیز به عضویت لژ ترقی درآمدند. همچنین با عضویت ایرانیانی مانند میرزاابوالقاسم، منشی مظفرالدین میرزا که بعدها حاکم آذربایجان شد، و نیز میرزا نجفعلی، منشی اول سفارت ایران، در ۷ آگوست ۱۸۷۳ موافقت شد. ۴۳
یک ماه بعد شاهزاده نورالدین، برادر مراد نیز به لژ ترقی پیوست. این عضویت نیز در خانه لویی آمیبل انجام شد. میرزا محسنخان و میرزا نجفعلی، برادران ماسونی، هر دو در این مراسم حضور داشتند. حضور این دو ایرانی در ۲۴ آگوست ۱۸۷۴ مجدداً تکرار شد؛ زمانی که کمالالدین، دیگر عضو خاندان حاکمه عثمانی، در کنار اسکالیری در یک خانه اجارهای در منطقه بیاغلو،۴۴ نزدیک آغا حمامی۴۵ به لژ ترقی پیوست. ۴۶ حضور این دو ایرانی در هر دو جلسه، این احتمال را به ذهن متبادر میکند که آنان روابط نزدیکی با اسکالیری داشته و در برنامههای وی در تأسیس حلقه فراماسونی برگرد مراد در دربار عثمانی، همکاری صمیمانهای از خویش نشان دادهاند.
اطلاعات قابل ملاحظهای درباره پیوند ایرانیان با لژ ترقی از گزارش ماهنامه فرانسوی، لوموند ماسونیک۴۷ در دسامبر ۱۸۷۳ به دست میآید. ۴۸ در این گزارش که شرح جلسه لژ ترقی است، به عضویت موسی آنتیپا،۴۹ کنسول ایران در انطاکیه، اشاره میکند، ولی از آن جا که سخنان و پاسخهای وی چندان با اصول فراماسونی منطق نبود، عضویت وی به تعویق افتاد. ۵۰ اسکالیری توجه خویش را به دیگر ایرانیان استانبول معطوف کرد؛ افرادی چون میرزا محسنخان، میرزا نجفعلی و میرزا ملکمخان ومیکائیل خان، برادر ملکم خان و نریمانخان. ملکم خان به عنوان سفیر ایران در لندن عازم این شهر بود و در استانبول توقف کرده بود. برادر ملکم، میکائیل خان همکار وی،آشکارا در چندین مکان، مثل پاریس به لژهای ماسونی پیوسته بود و نریمانخان با وجود دعوت نتوانسته بود در جلسه لژ ترقی حاضر شود.
اسکالیری با تملق فراوان به تمجید از ایرانیان پرداخت و از ایرانیان خواست تا مبلغ فراماسونی در ایران باشند. وی افزود:
آری ای برادران روشنفکر! برعهده شماست که بار دیگر در سرزمین ایران، زادگاه زرتشت، مشعل فلسفه زرتشت را روشن نمایید؛ فلسفهای که باید اصول ماسونی خویش را بر پایههای آن بنا نماییم.
انتساب خاستگاه فراماسونی به پیش از اسلام، دست کم یکبار در تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۸۰۸، در جلسهای که عسگرخان افشار در پاریس به عضویت لژهای فراماسونی درآمد، مطرح شده بود.۵۱ بیشک، هدف هر دو انتساب در جهت تقویت وفاداری فراماسونی ایرانیان بود، به گونهای که این وفاداری در میهنپرستی آنان نمود پیدا کند. این عقیده، چندان حمایت فراماسونهای ایرانی قرن ۱۹ را برنینگیخت، اگر چه ما شاهد بازتاب اندکی از این وفاداری در قصیده ادیبالممالک فراهانی هستیم که در ستایش فراماسونی سروده است. ۵۲
آن چه میرزا ملکمخان، احتمالاً در مقام فراماسون ارشد ایرانی حاضر در جلسه لژ ترقی، عنوان کرد، ستایش از تفکر فراماسونی و نیز تعهد خویش مبنی بر انجام حداکثر تلاش در ترویج این آیین در ایران بود. ملکمخان از این که اقامت کوتاه مدت وی در استانبول مانع مشارکت بیشتر وی در فعالیتهای لژ ترقی است، اظهار تأسف کرد، اما اطمینان داد که میرزا محسنخان با پشتکار تمام در نشستهای لژ شرکت خواهد کرد. این اطمینان به جا بود، زیرا یک سال بعد میرزا محسنخان، مستحق ارتقاء به مقام شوالیه صلیب سرخ۵۳ شد و جایگاه مهمی در شورای عالی فراماسونی به دست آورد که مانند نهاد عالی بر تمام لژهای استانبول تابع لژ شرق اعظم فرانسه نظارت داشت. ۵۴
حدود دو سال و نیم بعد از این نشست، سلطان عبدالعزیز از سلطنت برکنار شد و مراد فراماسون، جانشین وی شد. سلطنت مراد نه تنها برای اسکالیری و تشکیلات وی، بلکه برای حامیان وی در پاریس و دیگر شهرها، دوران سخت و سرنوشتسازی بود. به سلطنت رسیدن یک فراماسون در امپراتوری عثمانی بهترین فرصت برای کسب منافع بیشتر برای اروپاییان بود. البته امید به این موفقیت، چندان دوام نداشت و تمام نقشهها نقش بر آب شد؛ سه ماه بعد سلطان مراد به سبب بیکفایتی خویش در اداره حکومت، از سلطنت کنار گذاشته شد.
با وجود این، برادران ماسونی وی، او را تنها رها نکردند. اسکالیری و دیگر افراد، نامههایی درباره مشکلات خود به مقامات عالی فراماسونی در فرانسه، ایتالیا و دیگر مناطق نوشتند و حتی خواهان مداخله مستقیم شاهزاده ولز و قیصر ویلهلم، رهبران فراماسونی حکومت خویش، در امپراتوری عثمانی شدند. اما به زودی مشخص شد که برخلاف نگرانیهای دوستان مراد، زندگی او در خطر نیست و به همین دلیل، دولتهای خارجی نیز از فعالیتهای خویش در حمایت از مراد کاستند.
اسکالیری برخلاف دیگران، وفادار به مراد ُمصّر بود و بهطور مخفیانه با مراد که در زندان بود، ارتباط برقرار کرد و حتی کمیتهای برای اجرای نقشه آزادی مراد و برگرداندن وی به سلطنت تشکیل داد. این کمیته در جولای ۱۸۷۸، زمانی که یکی از اعضای آن جاسوس شناخته شد، منحل گردید. در این میان، اسکالیری توانست به یونان فرار کند، اما به طور غیابی محاکمه و به مرگ محکوم شد. ۵۵
به رغم حوادث یاد شده، از نفوذ لژ ترقی کاسته نشد. اسکالیری در اوایل سال ۱۸۷۸ م به دلیل متهم شدن به اختلاس، در یک اقدام احتیاطی، از ریاست لژ کناره گرفت، همین طور اعضای ترک لژ نیز استعفا دادند. همزمان با کشف نقشه اسکالیری برای اعاده مراد به تخت سلطنت، در اواخر ۱۸۷۸ م اوضاع لژ ترقی به گونهای بود که تنها یک عضو ترک داشت. ۵۶
در این میان، روشن نیست که میرزا محسنخان و دیگر ایرانیان عضو لژ ترقی مانند برادران ترک خویش از لژ استعفا دادند یا خیر؟ ما حدس میزنیم که در نهایت، ایرانیان از اسکالیری دوری گزیدند. البته آشکار است که میرزا محسنخان در این لژ، فعال بود و تا زمان فراخوانیاش،به تهران به سال ۱۸۹۰م، عضو شاخص و مهم لژ ترقی محسوب میشد. برای مثال، اسماعیل رایین به نقل از گزارش ارسال شده از سوی اسداللهخان ناظمالدوله، جانشین میرزا محسنخان، در سال ۱۸۹۳ م میگوید: «وی دوازده سال استاد اعظم لژ شرق اعظم بود.» ۵۷ به اعتقاد خانملک ساسانی «میرزا محسنخان، عضو ارشد [پیشکسوت] حلقههای فراماسونی و از رهبران شاخص لژ شرق اعظم بود.»۵۸ اما گزارش دیگر در سپتامبر سال ۱۹۰۱ از طرف سرآرتور هاردینگ،۵۹ سفیر انگلیس در ایران به نقل از جاسوس ناشناس ایرانی نشان میدهد که میرزا محسنخان در طول اقامت چندین ساله خویش در استانبول «استاد اعظم» یک لژ اسلامی بود. ۶۰ در نهایت، گزارش یک محقق فراماسونی میرزا محسنخان را به سبب حفاظت و صیانت از لژ خویش «به رغم سختگیریها و اقدامات خشونتآمیز سلطان سرخ [سلطان عبدالحمید] و حسن انجام فعالیتهای فراماسونی مورد تمجید قرار میدهد.» ۶۱
هیچ یک از این گزارشها به دلایل گوناگون به طور کامل قانع کننده نیست، زیرا هم اسداللهخان و هم خانملک ساسانی تصور میکردند که لژ شرق اعظم، نام لژ مخصوص در استانبول است، در حالی که این لژ، لژ مرجع و حامی دیگر لژهای استانبول بود. جاسوس هاردینگ کاملاً درباره وجود لژ اسلامی اشتباه کرده است، زیرا هیچ لژ اسلامی یا دارای اکثریت مسلمان در استانبول وجود نداشت. ۶۲ کلام آخر این که میرزا محسنخان درسال ۱۸۹۰ م استانبول را ترک کرد و دو سال پس از انحلال رسمی لژ شرقی، به سال ۱۸۹۹ م درگذشت. ۶۳
با وجود گزارشهای نادرست، این گزارشها نشان دهنده ادامه فعالیت های ماسونی میرزا محسنخان و همکاری وی با لژ ترقی است و زمانی که در اوایل سال ۱۸۸۰ م این لژ موقتاً احیا شد، علاوه بر اکثریت اعضای یهودی ـ یونانی، هسته کوچک ترکی ـ ایرانی نیز وجود داشت که از پنج یا شش نفر تشکیل شده بود و شامل میرزا محسنخان و شایددیگر اعضای سفارت ایران میشد. ۶۴ آن چه درباره میرزا محسن پذیرفته میشود این واقعیت است که تعهد و وفاداری وی در انجام فعالیتهای ماسونی در دورههای بعدی نیز ادامه داشت، چنان که بعد از بازگشت به تهران وی از جمله شخصیتهای فراماسونی بود که درگیر، فعالیتهای سیاسی شد. ۶۵
برخلاف برخی فرضیهها لژهای فراماسونی بعد از جلوس سلطان عبدالحمید، به فعالیت های خویش ادامه دادند و ما شاهد گزارشهایی مبنی بر ادامه عضویت دیپلماتهای ایرانی در لژهای استانبول هستیم. در سال ۱۸۷۷ م میرزا فرج الله و صادقآقا، منشیان سفارت ایران، به عضویت لژ ستاره بسفر آمدند. سه سال بعد نیز میرزا امانالله خان، نایب کنسول سفارت، به این دو پیوست. ۶۶ اما مشخص نیست که میرزا محسنخان مستقیماً در عضویت این دو دخیل بوده یا خیر؟
درباره میرزا محسنخان، حقیقت این است که وی در سالهای پس از ریاست اسکالیری، در عضویت دیگر ایرانیان در لژ ترقی، مؤثر بوده است، از جمله این ایرانیان، ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس، شاهزاده قاجار بود که در پی نارضایتیاش از حکومت قاجار، در سال ۱۸۸۶ م برای تروج اندیشه اتحاد اسلام در سایه حمایت سلطان عبدالحمید به استانبول آمده بود. میرزا اسدالله خان ناظمالدوله در گزارشی به تهران با ذکر فساد و اقدامات خلاف شیخ الرئیس از عضویت وی در لژهای فراماسونی توسط میرزا محسنخان به زشتی یاد میکند. ۶۷ با توجه به مخالفتهای شدید با فعالیتهای فراماسونی در طول حکومت سلطان عبدالحمید بعید نیست که شیخ الرئیس در زمانی که از مزایای اتحاد مسلمانان در برابر تجاوزات اروپاییان سخن میراند به عضویت یک لژ فراماسونی درآمده باشد. سیدجمالالدین افغانی (اسدآبادی) یکی دیگر از این افراد است که ذهن ما را به سوی خود معطوف میکند. به نظر میرسد فعالیتهای فراماسونی وی به دوره اقامت او در مصر محدود میشود، اما در سالهای ۱۸۹۲ ـ ۱۸۹۷ م که در استانبول اقامت داشت روابط قابل توجهی با شخصیتهای ماسونی نداشت. ۶۸
در سال آخر اقامت محسنخان در استانبول ما شاهد ارتباط با لژ دیگری به نام لژ رستاخیز ایتالیا هستیم. ۶۹ این لژ، وابسته به لژ شرق اعظم ایتالیا۷۰ بود. تاریخ عضویت وی چندان روشن نیست. به واسطه خدمات ارزنده میرزا محسنخان، هیئت مذاکره کننده ایتالیا به ریاست گراچی۷۱ در ماه می سال ۱۸۸۸ سی و سه مرتبه با وی در سفارت ایران دیدار کردند.
گراچی خود، نماینده لژ شرق اعظم ایتالیا در امپراتوری عثمانی بود. ۷۲ مدتی بعد درگزارشی که درباره جلسه عضویت دو ایرانی توسط لژ ستاره بسفر منتشر شد از میرزا محسنخان با عنوان استاد قابل احترام لژ رستاخیز ایتالیا نام برده میشود.این گزارش احتمالاً نشان دهنده اوج فعالیتهای فراماسونی میرزا محسنخان است. در این نشست، گاروتزی،۷۳ رئیس لژ ستاره بسفر با خودخواهی مرسوم، ایرانیان حاضر را مورد خطاب قرار میدهد و از آنان میخواهد تا برای تبلیغ آن چه او «اندیشه پیشرفت، روشنایی و انسان دوستی به عنوان اصل اساسی سازمان» مینامد، در سرزمین غرق در جهل و تاریکی خویش بکوشند و میرزا محسنخان نیز با احترام و با «جملات گرم و پرشور» سخنان وی را پاسخ میگوید. ۷۴
هیچ یک از جانشینان میرزا محسنخان در استانبول به دلیل فعالیتهای فراماسونی شهرت چندانی نداشتند. بنابراین، آن چه باقی میماند ارزیابی و تعیین اهمیت سه دههای است که بررسی شد. نکته اول این که باید در نظر داشت که در طول قرن نوزده میلادی تعدادی از سفیران ایرانی در پایتختهای اروپایی، فراماسون بودند. سه سفیر مورد بحث نیز از این امر، مستثنی نبودند. اینان معمولاً از طرف مقامات رسمی که آنان را به سفارت منصوب میکردند، حمایت میشدند. بیشک، سفیران ایرانی فعالیتهای فراماسونی خویش را نشانه استحقاق دریافت حمایت از دولتهای میزبان قلمداد میکردند. این در حالی بود که خودِ این دولتها حامی لژهای مرجع [مانند شرق اعظم در لندن و پاریس] بودند. فعالیتهای فراماسونی نیز احتمالاً در زد و بندهای سودآور برای کسب امتیازات تجاری، مؤثر بود و خود دیپلماتها نیز در این زد و بندها شرکت داشتند. در طول دوره تنظیمات، گرایش مشخص دولتمردان عثمانی به فراماسونی باعث شد تا ایرانیان که تحت تأثیر تحولات دوره تنظیمات، خواهان الگوپذیری ایرانیان داخل کشور از عثمانی بودند، به طرف لژهای فراماسونی جذب شوند.
وضعیت میرزا محسنخان تا حدودی متفاوت بود، زیرا اسکالیری، نزدیکترین دوست ماسونی وی از نخبگان عثمانی نبود، با این حال، سؤال این است که علت جذب میرزا محسن به تاجر کالاهای یونانی (اسکالیری) چه بود؟ مطمئناً وفاداری آرمانی به ایدههای ماسونی و شاید پذیرش اوامر صادره از پاریس موجب نزدیکی ایرانیان به اسکالیری بود. این حدس نیز تعجب برانگیز نخواهد بود که فعالیت میرزا محسنخان در لژ ترقی به واسطه اطاعت امر فرامین مقامات عالی لژ شرق اعظم بوده باشد. مقامات عالی لژ خواهان تقویت و کمک اسکالیری برای جذب افراد سرشناس باب عالی بودند. و شاید علت تصمیم سریع میرزا محسنخان مبنی بر فعالیت در لژ ترقی (لژ بسیار فعال استانبول) این بود که وی تصور میکرد حضور در این لژ میتواند برتریهای سیاسی و دیپلماتیک فراوانی برای وی به ارمغان آورد، همانگونه که بعدها شاهزاده مراد، فراماسون عضو لژ ترقی به مقام خلافت رسید.
بررسی دقیق و کامل آرشیوهای در دسترس فراماسونی در پاریس، استانبول و دیگر مناطق میتواند اسناد بسیار پرارزشی از آن چه ما قادر به ارائه بودیم، آشکار کند. اکنون ما میتوانیم نتیجه تقریباً متعادلی به دست آوریم که فعالیت ماسونی ایرانیان،راهی فرا دیپلماتیک بود که از این طریق میتوانستند حضور خویش را در استانبول نشان دهند.
پینویسها
۱٫ کیهان هوایی، ش ۹۱۰، ص ۸۰٫
۲٫ همان، ش ۹۲۲، ص ۴۰٫
۳٫ درباره تاریخ فراماسونری در ایران ر.ک: یعقوب آژند، درآمدی بر تاریخ فراماسونری در ایران و نیز
Abd aL- Hadi Hairi, “faramushkhanah”: Hamid Algar. “An Introduction to the history of freemasonry in iran” paul sabatiennes , “pour and histoire de La Premiere Loge maconnique en Iran”
و اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج ۱ و ۲٫
۴٫ Sincere Amitie.
5. French Grand orient.
6. جهانگیر عظیمی، میرزا ملکم خان؛ پژوهشی در باب تجددخواهی ایرانیان.
۷٫ نوشتههای متعددی درباره تاریخ عثمانی و فراماسونری وجود دارد که فهرست آنها را Yacob Landanu در مدخل “framasuniyya” دایرهالمعارف اسلام ارائه کرده است و نیز ر. ک:
Lzzet Nuri Gun and Yalcin Celiker, Mosonluk ve Masonlar; Enver Necdet Ergeran, Gercek Yuzuyle masonluk; K.S.Sel. Turk masoniuk tarihine ait uc etud: paul Dumont, La Turquie dans Les archives du Grand Orient de france.
و درباره تاریخ ترکیه. ر. ک: عبدالهادی حائری، تاریخ جنبشهای اسلامی و تکاپوی فراماسونگری در کشورهای اسلامی.
۸٫ Etoile du Bosphor.
9. درباره لژ ر.ک: Dumont, La Turquie, pp. 173 – ۱۷۸
۱۰٫ رایین، همان، ج ۱، ص ۴۳۲٫ درباره کتاب رایین باید متذکر شد که این کتاب به همان نسبت که در بخشهای اولی، خطاها و حدسیات فراوان دارد، در فصول پایانی، اطلاعات دقیق و مستندی ارائه میکند.
۱۱٫ Algar, Mirza Malkumkhan. P49,n.38.
12. Anonymous, Dunyadave Turkiye de Masonluk, p.296.
13. Union d’Orient.
14. Dumont, Ibid, p181.
15. فریدون آدمیت، فکر آزادی، صص ۶۰ ـ ۶۷٫
۱۶٫ اگر چه فراماسونها همواره مدعی اصلاحطلبی بودهاند ولی عملکرد آنها نشان داد که چیزی جز ابزار اراده استعمارگران نمیباشند ـ مجله الکترونیکی «دوران».
۱۷٫ درباره حاجمیرزا صفا ر. ک: معصوم علیشاه، طرایق الحقایق، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸؛ میرزامحمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ص ۲۱۷؛ پیرزاده نایینی، سفرنامه، ج۱، ص ۶۴، ۱۴۵، ۱۴۷، ۱۵۷، ۲۶۲ و ج ۲، صص ۱۱۳، ۱۱۴، ۱۲۱، ۱۲۲ و ۲۵۹؛ خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ج ۱، صص ۶۰ و ۶۶ و میرزا محمد بیدآبادی، مکارمالآثار، ج ۲، صص ۴۳۹ ـ ۴۴۰٫
۱۸٫ ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ج۱، ص ۶۳٫
۱۹٫ ساسانی، یادبودهای سفارت استانبول، ص ۱۰۸٫
۲۰٫ رایین، همان، ج ۱، صص ۴۳۲ ـ ۴۳۳٫
۲۱٫ Turk Massonlar.
22. John P.Browne. The Dervishes, p.108.
23. نائینی، سفرنامه، ج ۲، صص ۱۲۰ ـ ۱۲۱٫
۲۴٫ See: Thierry Zarcone “Soufisme et France – maconnerie a L’epoque jeune – turque” pp.201.
25. Bulletin du Grand Orient de france: Supreme Conseil Pour La franc et Les Possessions francaises, xv, pp. 396 – ۳۹۷٫
۲۶٫ Algar, MirzaMalikum khan, pp. 58-65.
27. Ibid, pp. 60, 66.
28. Ibid, p. 65.
29. Ser Lodge.
30. Dunyada re Turkiye de Masonluk, p. 296.
31. Union d’orient.
32. Serif mardin, The Genesis of young ottoman Thought, p 116.
33. Proodos.
34. Ibid, p 40.
35. Bulletin du Grand orient de france, xv, pp.396-397.
36. Dunyade ve Turkiye de Masonluk, p 296.
37. Scalieri.
38. Dumont, La Turqui, p. 188-190.
39. درباره اسکالیری ر. ک:
Dumount, “La Turquie” , pp. 180 – ۱۹۰ – ۱۹۳: Ismail Hakki Uzuncarsili, V. Murad’i Tekarar Padisah Yapmak isteyen Kleant skaliyeri – Aziz Bey Komitesi. Pp. 245-251: Constantin Svolopoulos, “L initiation de murad V a La france- maconnerie Par cl.scalieri, p 445.
40. Uzuncarsili, pp, 246-249; Ziya Sakir, ciragan Sarayinda 28 Besinci Murd’in bayati. Pp. 20-21; Svolopoulos, pp 446-447.
41. Louis Amiable.
42. Dumont , ibid, 190-191; Svolopou Los, pp.441-443.
43. Dumont, ibid, p. 190; Le Monde Ma, connique, xv, p. 242.
44. Beyoglo.
45. Aga Hamami.
46. Dumont, ibid, p. 191; Svolopoulos. p. 444.
تاریخ عضویت نورالدین و کمالالدین را نوامبر ۱۸۷۳ و سپتامبر ۱۸۷۵ ذکر میکند.
۴۷٫ Le monde maconniqe.
48. Bulletin du Grand Orient france, xv, pp.382-386.
49. Musa Antippa.
50. بنابر گزارشهای Dumont میرزا ابراهیم در ۱۸۷۳ یا ۱۸۷۴ م به عضویت لژ ترقی درآمد. با توجه به اطلاعات ارائه شده توسط Johann Strauss ، موسی آنتیپا از یک خانواده یونانی تبار عثمانی محسوب میشدند که طی چندین نسل در کنسولگری ایران در انطاکیه خدمت میکردند.
۵۱٫ Serge Hutin, Les france – Macons, p.103.
52. دیوان ادیب الممالک فراهانی، صص ۵۷۵ و ۵۹۳٫
۵۳٫ Chevalier Rose- Croix.
54. Dumont, ibid, p.183.
55. Uzuncarsili, pp 245-284; Bernard lewis, The Emergenee of Modern Turkey, pp.176-77.
56. Dumont, Ibid, p.192.
57. اسماعیل رایین، همان، ج ۱، ص ۴۳۷٫
۵۸٫ ساسانی، یادبودهای سفارت استانبول، ص ۲۶۱٫
۵۹٫ Arthur Harding.
60. برای آگاهی از گزارش ششم سپتامبر ۱۹۰۱ به شماره ۶۲۷/۶۰ اسناد وزارت امور خارجه انگلستان و نیز ر. ک: محمود کتیرائی، فراماسونری در ایران، صص ۱۱۴ و ۱۱۶٫
۶۱٫ La Chaine d’union,4.
62. به عنوان مثال با توجه به اسناد لانه جاسوسی (سفارت امریکا در تهران) دلیل عقلی برای اعتماد به گزارشهای دیپلماتهای غربی مقیم ایران وجود ندارد.
۶۳٫ شاید میرزا محسنخان فعالیتهای خود را پس از اقامت در استانبول ادامه داده باشد. Theirry Zarcone در کتاب خود به نام «La Communaute iranienne» به این امر اشاره میکند.
۶۴٫ Dumount, ibid, p193.
65. ر. ک: پاورقی ۵۹ همین مطلب و نیز sir Arthur Harding A Piplomatist in the East, pp.77-78.
66. Zarcone, “La Communaute iranienne”, p.80.
67. ر. ک: مجید تفرشی، شیخالرئیس قاجار و اندیشه اتحاد اسلام، ص ۶۵ و گزارش مورخ چهارم شعبان سال ۱۳۱۰ق برابر با فوریه سال ۱۸۹۲ که در کتاب رایین،ج ۱، صص ۳۳ ـ ۴۰ به آن اشاره شده است.
۶۸٫ اظهارات جاسوس هاردینگ بیاساس است. زیرا میرزا محسنخان و افغانی [اسدآبادی] در شهر استانبول هیچگونه روابطی با یکدیگر نداشتند و این نظر که «شیخ [جمالالدین] فراماسون بود» نادرست است. زیرا میرزا محسنخان در سال ۱۸۹۰ م استانبول را ترک کرد. در حالی که جمالالدین افغانی در سال ۱۸۹۲ م در این شهر، حضور پیدا کرد. اما مطلب صحیح آن است که همکار سیدجمال، حاج سیاح محلاتی که در سال ۱۸۷۲ م وارد استانبول شده بود، عضو لژ رستاخیز ایتالیا بود. در اینباره ر. ک: Sabatiennes, “Pour une histoire… p.422.
و درباره فعالیتهای فراماسونی سیدجمال در مصر ر. ک: اصغر مهدی و ایرج افشار، مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده دربارهی سیدجمالالدین، مشهور به افغانی، صص ۱۷۲ ـ ۱۷۳ و نیز
Noma Pakdaman, Pjamal – ed – Din Assad Abadi dit Anyani, pp. 57-60; Albert Kudsi – zadeh Afghani and freemasonry in Egypt, pp.25-35.
69. Risorta Italia.
70. Italian Garand Orient.
71. Geraci.
72. La chaine union, June, 8,p244.
73. Garrozzi.
74. ibid, Januarj 1, p.13-14.
فهرست منابع
۱٫ آدمیت، فریدون، فکر آزادی، تهران ۱۳۴۰٫
۲٫ آژند، یعقوب، درآمدی بر تاریخ فراماسونری در ایران، تهران، ۱۳۶۵٫
۳٫ اعتمادالسلطنه، میرزا محمد حسنخان، المآثر و الآثار، تهران، ۱۳۶۰٫
۴٫ تفرشی، مجید، شیخالاسلام قاجار و اندیشه اتحاد اسلام، انتشارات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۶۸٫
۵٫ حائری، عبدالهادی، تاریخ جنبشهای اسلامی و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، مشهد، ۱۳۶۸٫
۶٫ رایین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، چاپ چهارم: تهران، ۱۳۶۰٫
۷٫ ساسانی، خانملک، یادبودهای سفارت استانبول، تهران، ۱۳۵۴٫
۸٫ ساسانی،خان ملک، سیاستگران دوره قاجار، تهران، ۱۳۳۸٫
۹٫ عظیما، جهانگیر، میرزا ملکمخان؛ پژوهشی در باب تجددخواهی ایرانیان، تهران، ۱۳۶۹٫
۱۰٫ علیشاه، معصوم، طرایقالحقایق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، [بیتا].
۱۱٫ فراهانی، ادیبالممالک، دیوان، تصحیح وحید دستگردی، تهران، ۱۳۱۲٫
۱۲٫ کتیرائی، محمود، فراماسونری در ایران، تهران، ۱۳۴۷٫
۱۳٫ کیهان هوایی، ش ۹۱۰، آذر ۱۳۶۹، و ش ۹۲۲، اسفند ۱۳۶۹٫
۱۴٫ مهدوی، اصغر و ایرج افشار، مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیدجمالالدین مشهور به افغانی، تهران، ۱۳۴۲٫
۱۵٫ نایینی،پیرزاده سفرنامه، تصحیح حافظ فرمانفرماییان، تهران، ۱۳۴۲٫
۱۶٫ Algar, Hamid , Mirza Malkum Khan, a Biographical study in Iranian Modernism, Berkeley and Los Angeles, 1973.
17. Algar, Hamid, ” An Introduction to the History of Freemasonry in Iran:, Middle Eastern Studies, VI, 1970.
18. Anonymous, Dunyada ve Turkiye de Masonluk, Istunbul, 1965.
19. Browne, John P, The Dervishes, reprint, London, 1968.
20. Dumont, Paul, “La Turquie dans les archives du Grand Orient France (les Loges maconniques d’obedience fransais a Istunbul du milieu du XIX’ siecle a La Veill de Lpremiere guerre mondiale), Economies et societes dans L’Empire ottomon, eds, J.L Bacque – Grammont and Poul Dumont, Paris, 1983.
21. Egeran, Enver Necdet, Gersek Yuzuyle masonluk, Ankara, 1972.
22. Gun, Izzet Nuri and Celiker Yalcin, Masonluk ve Masonlar Istunbul, 1968.
23. Hairi, Abd j alhadi, “Faramushkanah” , Encyclopaedia oF Islam, new edition, supplement.
24. Harding, sir Arthur, A Diplmatist in the East, London, 1928.
25. Hutin, serge, Les francs – macons, Paris, 1961.
26. Kudsi – Zadeh, Albert, “Afyhani and freemasonry in Egypt”, Journal of the Americam oriental Society, XII, 1972.
27. Lewis , Bernard, The Emergence of Modern Turkey, 2nded, oxford, 1968.
28. Mardin, Serif, The Genesis of young Ottoman Thought, Princton, 1962.
29. Pakdaman, Homa, Djamal – ed – Din Assad Abadi dit Afghani, Paris, 1969.
30. Sabatiennes, Paul, “Pour une histoire de la Premiere Loge maconnique en Iran”, Revue de L’universite de Bruxelles, 1977.
31. Sel, K. S. Turk masonluk tarihine ait uc etud, Istanbul, 1973.
32. Svolopoulos, Constantin, “L intiation de Murad Va La france – maconneire Par cl. Scalieri ) (aux orgines du movement Liberal en Turquie) Balkan studies, XXI, 1980.
33. Zarcone, Thierry, “Soufisme et Franc – maconneire aL’cpoque Jeune – torque (le Seyhulislam Muse Kazim Efendi) Anatolia Moderna – Yeni Anadolu, II Istunbal, 1991.
34. Zorcone, Thierry, ” La communaute iranienne d’ Isunbul a La fin du XIX et au debut du XX siecle” La shia nell Impero ottomano, Fondazione L.Cateani, Accademia Nazionale dei Lincei, Roma, 1993.
35. Uzuncarsili, Ismail Hakki, “V. Murad’i tekrar padisah Yapmak isteyen Kleanti Skaliyeri – Aziz Bey Komitesi”, Turk Tarih Kurumu: Belleten, VIII: 30 , 1944.
36. Bulletin du Grand Orient de France, supreme conseil pour La france et Les Possessions francaises, XV.
37. Revue du Monde Musulman et de La Mediterranee, “La franc – maconnerie ottomane et Les idees francaises’a L’aepoque des Tanzimat”, 1989.
38. La chaine d’uinon, 4, 1950.
حامد الگار / اکبر رمضانی– منبع: فصلنامه علمی تخصصی «نامه تاریخپژوهان»
نظرات شما عزیزان: